حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

فرشته مامانی

سونو تعیین جنسیت

1393/12/24 15:37
نویسنده : مامان سحر
373 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام ...الهی مادر فدات بشه... شنبه 23اسفند ماه من و بابایی با هم رفتیم سونوگرافی که عزیز دلمونو ببینیم و ببینیم که سالمی سللمتی؟ سرحالی یا نه؟؟ تازه خیلی شیک و سرخوش تشریف برده بودیم بدون گرفتن وقت قبلی مژهکه دیدیم به به...ماشالله چقدر شلوغه... شانس آوریم که خانم منشی قبول کرد که ما رو هم پذیرش کنن وگرنه باید یه روز دیگه میرفتیم که متاسفانه بابایی دیگه وقت نداشت بیاد.. خلاصه کنم عزیز دلم که کارای پذیرش و که انجام دادیم آقای پدر جان را فرستادم واسه گرفتن جواب آزمایش غربالگری سری دوم اون بنده خداهم تا من تو نوبت بمونم رفتش که جواب و بگیره و زودی برگرده. .بالاخره بعد از یک ساعت و نیم معطلی نوبت ما شد که بریم داخل ولی متاسفانه پدرجان هنوز نرسیده بودن..که من از خانم منشی خواهش کردم که نفر بعدی رو بفرستن داخل تا پدر جان برسند..خدارو شکر بابایی تقریبا 5دقیقه بعدش رسید.بیچاره هلاک شد تو این ترافیک..خلاصه....ما هم تندی رفتیم داخل..متاسفانه آقای دکتراونقدر عصبانی شده بودن که نگو..از دست یکی از این دکترای از خدا بی خبر پولکی...مثل این که خانمی که قبل ما داخل بود جنینش و باید سقط میکرد و اون دکتر محترم هم فقط به خاطر پولش به این بنده خدا دوتا قرص داده بود..یکی قرصی که باعث سقط میشد و یه قرصی هم داده بود که دهانه رحمش رو ببنده...اون بنده خدا هم به خونریزی افتاده بود اما بدنش نمیتونست جنین و سقط کنه ..فقط و فقط به خاطر این که این خانم رو کورتاژ کنه و پول جراحی بگیره...هیپنوتیزم  این بلا رو سرش آورده بود...

وایی خیلی ناراحت شده بودم..بیچاره ...بگذریم آقای دکتر وقتی که اومد سمت دستگاه آروم تر شده بود .خدارو شکر با آرامش دوباره شروع کردن به انجام سونوگرافی بعد چند دقیقه دوباره طبق معمول شروع کردن به توضیحاتی که من همیشه منتظرم تا بشنوم..واااایی آقای دکتر گفتن ماشالله دختر خانم تونم خیلی مقتصد هستن و به فکر پدرو مادر...واااییی دوباره وقتی گفتن دختره...دلم ميخواست جیغ بزنم..ولی به خودم تاکید کردم که باید مادر مودب و با وقاری بمونم..بعدش من دوباره گفتم آقای دکتر واقعا دختره؟؟؟ جدی جدی؟؟ که آقای دکتر دریارام با خنده گفتن بله و وضعیت سرش هم جوری هستش که انشاالله شما بتونید زایمان طبیعی داشته باشید...بعدشم تک تک اعضای بدن کوچول موچولوتونو نشونمون دادن که واقعا خداروهزار بار شکر..همه چیز خوب بود...ولی فسقلی مامانی قرار نبود شما خیلی هم زود زود رشد کنیا....مادر مایکروفر که نیست...شما همینجوری طبیعی رشد کنی من خوشحال میشم..آخه شما باید سعی کنی مثل مامان جانت یک شهریوری باشی...نه مردادی....البته گوش شیطون کر خیلی هم خوشحالم که شما جات ماشالله خوبه آب و غذا به مقدار لازم محیاست ولی دوست دارم شهریوری  شی خوب..ولی هر چی خدا بخواد...هرجوری که جنابعالی راحتی...ووااایی اصلا یادم رفت داشتم چی میگفتم..خلاصه بعد توضیحات آقای دکتر مهربون جواب و گرفتیم و تند تند اومديم که بریم سمت مطب خانم دکتر حیدری...آها راستی تو راه بابایی زنگ زد به مامانی اشرف سادات که بهشون بگه جنسیت شما چیه..مامانی خونه عمه زهرا بودش، بابایی بد جنس اول کلی اون بنده خدا رو اذیت کرد تا اینکه گفت ،شما گل دختری مامانی هم اولش دیگه باورش نمیشد تا این که عمه زهرا جان شما گوشیو گرفتن و با من صحبت کردن و گفتن که ما به حرف محمد اعتماد نداریم تو راستشو بگو...دختره یا پسر؟ وقتی  گفتم دختر...پشت تلفن چه جیغا که نمیکشیدن...خداروشکر اونام کلی خوشحالی کردن...ماهم که باز قرار بود ساعت 6:10مطب خانم دکتر باشیم ساعت 7:10 رسیدیم...خیلی هم خوب..... اونجام که شلوغ بود ولی خدارو شکر سریع رفتم داخل و خانم دکتر مهربون وزن و فشار و.... رو گرفتن و یادداشت کردن بعدشم جواب آزمایش و سونو رو دیدن و خودشونم که صدای قلب و گوش دادن گفتن خدارو شکر همه چی طبیعیه ..بعدشم تاریخ مراجعه بعدیم و بهم دادن..و منم مثل دخترای خوب از خانم دکتر اجازه گرفتم که برم مسافرت...خداروشکر گفتن مشکلی نیست و میتونم با احتیاط برم سفر...راستی وقتی برگشتیم خونه من و بابایی رفتیم پیش عمه زهرا که هنوز مامانی اشرف سادات اونجا بودن و خاله و دختر خاله های بابا محمدو عزیز جون بابا محمدم اونجا بودن..اونام تا مارو دیدن کلی تبریک گفتنو  ماچ ماچ و روبوسی و...کلی هم گفتیم و خندیدیم ...راستی عزیز دلم عمه زهرا خداروشکر حالش خوبه خوب شده...و پسر عمه کوچولو شما هم حالش خوبه خوبه.. الهی شکر... راستی فدات شم..مامان طبق معمول لپتاپش مشکل پیدا کرده واسه همین با موبایلم اومدم وبلاگت واسه همین عکس سونو رو بعدا واست میزارم..ماچماچ

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیر عباس و ارغوان (دوقلوها)
27 اسفند 93 19:06
از هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید عید شما مبارک
مامان سحر
پاسخ
عید شما هم مبارک دوست گلم
مامان سمانه
17 فروردین 94 23:39
عزییییییییییییزماز ته قلبم برات خوشحال شدم که به آرزوت رسیدی ؟ انشا... زودتر این انتظار تموم بشه و بتونی دختر خوشگلتو بقل کنی ، ای جووووونم مامان سحر نمیخوای اسمشو لو بدی ؟ بگو اسمش چیه ؟
مامان سحر
پاسخ
سلام سمانه جونم..واقعا دلم میخواد زودتر بگذره و بتونم خیلی زود بقلش کنم تو وایبر بهت گفته بودم فدات شم هنوز مطمئن نیستم..خیلی دو دلم ولی احتمالا اسمش رو همون حسنا بزارم ولی گیلدا هم دوست دارما.. ...
مهساوحامد
21 فروردین 94 13:56
ای جانم.خوشحالم که دختر نازتون سالمه. ممنون از اینکه به وب تازه تاسیس شده ما سرزدین
مامان سحر
پاسخ
مرسی عزیزم خوشحالم که شما هم به وبلاگ من سر زدین